اندر احوالات ما
جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگر مامان قربون اون چشمات برم عزیزم جونم برات بگه: از کاشان که آمدیم روز اول که خسته راه و بی خوابی های سفر را داشتیم و مادر و پسر خوب لالا کردیم قرار بود بریم آزمایشگاه که دیر از خواب پاشدیم و تا به خودمون بجنبیم گرم بود گذاشتیم برای فرداش.............. سونو را هم که بابا بهمون کلک رشتی زد( بابا گفته بود که نمی تونه ٢ روز یعنی پنج شنبه را برای سفر و شنبه را برای سونو سرکار نره و من بهش گفتم که شنبه مهمتر و اگه نمی تونی کاشان نریم و قرار شد فکرهاش را بکنه و در نهایت گفت بریم سفر..............................ولی وقتی برگشتیم زد زیرش و گفت که باید بره سر کار........