محمد مانيمحمد ماني، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

یه پسر داریم....................شیرین زبون

1392/8/26 8:11
نویسنده : ماماني
1,013 بازدید
اشتراک گذاری

با خاله رفته بودی بستنی بخری که بستنی عروسکی نداشتن(آخه همیشه عروسکی میهن میخوری). خاله بهت گفته بریم عروسکی ندارن.......................... شما هم یه بستنی دیگه نشون دادی و گفتی: از اینا که دارهتعجب که البته نخوردی و یه مدل دیگه که خاله برای ما خریده بود خوردینیشخند

تو مشهد تو صحن نشسته بودیم یه بچه دیگه ام کنار مادربزرگش نشسته بود و نخوچی می خورد و شما از اولش چشمت به نخوچی پسره بود تا اینکه مادربزرگ پسره یه مشت نخوچی داد به شما............... مامانی که برگشت پاشدیم بریم که شما با اشاره به من گفتی : اینم ببریم(منظورت کیسه نخوچی پسره بود) منم خواستم آبرو داری کنم گفتم نه مامان نمیشه نی نی را ببریم که............................ ولی مادر بزرگ بچهه که انگار دوزاریش صاف بود دست کرد یه مشت نخوچی دیگه هم بهت داد.خجالت

یاد گرفتی یه مدته دست میزنی به بینی ات................... تا بهت می گیم دست تو بینی..................... میگی کار نی نی ...............ولی................. از وقتی فهمیدی حدیث اشتباهی جای نی نی گفته بچه تو هم دیگه میگی کار بچهنیشخند

ازت هر کس را بپرسیم چقدر دوست داری میگی : ننا(دنیا) ولی بپرسیم خاله را چند تا دوست داری میگی هزار تا

یه چند وقته هر چی ببینی مثل این خاله زنک ها میگی اینو چند خریدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ازت می پرسم اسمت چیه؟ میگی محمد مانی مظفیی(مظفری) البته اسم و فامیل تمام اطرافیان را هم بلدی

یه چند روز اول که از مشهد آمده بودیم تا ازت میپرسیدیم دوباره بریم مشهد می گفتی : نه دوباره نریم مشهد....................

وقتی یه کاری برات بکنیم یا چیزی بهت بدیم اغلب میگی: دست شما درد نکنه.........زحمت کشیدید

یه مدت نه اینکه مامانی بابایی را حاجی صدا میزنه شما هم به بابایی میگفتی : حاجی و البته سر به سر مامانی هم میگذاشتی و میگفتی حاج خانم( تو نیم وجبی هم یاد گرفتی چجوری صداش را دربیاری)

عاشق فیلتی و تا از بیرون میایم و یا از خواب بیدار میشی میگی: فیلم کو و بعد میری سوارش میشی

صدات که میکنم انقدر قشنگ میگی بله که می خوام بخورمت

به عمه فاطمه میگی: عمه آطینه

رفته بودی به زور بوت پارسالت را پا کرده بودی و آمده بودی بالا و به من گفتی: مامان مریم ببین چی پوشیدم!!!!!!!!!!!!!!

بعد از گردگیری و جارو مدام میگی: واییییییییییییییییی چی کار کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مدام به مامانی میگی بیا منو بخور .و بعد جیغ میزنی و میخندی و در میری

اگه از یه لباسی خوشت نیاد سریع نظرت را میگی: من این و دوست ندارم و البته در باره لباسهای ما: ................... اینو نپوش زشته................ اونو بپوش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

از وقتی از مشهد آمدیم هر وقت چشمت به قاب عکس پارسالمون بیفته میگی: اینجا مشهد و هر عکسی هم از ضریح ببینی میگی مشهد مشهد

چند وقت پیش فیلم عروسی خاله را دیدی و میگفتی محمد مانی کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/!!!!!!!!!!!!!!!

هر وسیله ای را برمیداری(مام - برس و .....) میگیری جلو دهنت و راه میری و میزنی زیر آواز همراه با قر و یا میایی از ما میپرسی: اسمت چیه؟ چطوری؟ و ......

با ماشینی که خاله برات تو مشهد خرید شب آخر با بابا و بابایی و دایی آرش هتل را از خنده هاتون گذاشتید رو سرتون تا جایی که ملت می کوبیدن به دیوار تا ساکت بشید.

گذاشته بودیمت پیش خاله و دایی و رفتیم حرم و اون بنده خداها هم هر چی بهت گفته بودند خودت راه بیا قبول نکرده بودی و حتی هر چی پیشنهاد رشوه داده بودند گفته بودی : خودم دارم.......... مامانم خریده

یه وقتها که کاری باهام داری میایی میگی: مامانم............. عسیسم(عزیزم) ..............عسقم(عشقم) و .................

صبح تا از خواب پا میشی منو صدا میکنی و میگی: مامان پاشو بریم صبونه(صبحانه)بخوریم

تو بهشت ائمه مشهد بودیم ................. نمی آمدی بریم.............. خاله صدات کرد و گفت بیا بریم و جواب دادی: بذار اینم بخونم( انگشت اشاره ات هم رو قبر بود و لبت را تکون میدادی)

چندوقت پیش خاله میخواست بره خونشون تو میگفتی نرو خاله ام گفت دایی بیرونم می کنه اونوقت تو من رو نگه می داری گفتی بله اونم گفت برام لباس میخری گفتی آخه پول ندارم

این چند وقته خدایش با اینکه مامانی هم همراهمون نبود میرفتیم هیئت شما هم  ساکت مینشستی( البته با یه کیف اسباب بازی و خوراکی) و فقط وقتی چراغ خاموش میشد مدام میگفتی : مامان گییه(گریه) نکن و دست به صورتم می مالیدی مطمئن شی اشک نمی ریزم.

شب آخرم انگار همه قرار گذاشته بودند دفتر و مداد برا نقاشی بیارن که شما نداشتی و مدام میگفتی: مامان ببین نی نی چی داره؟ و خودت جواب میدادی: نی نی نداشی(نقاشی) داره.

 

 

 

 

وایییییییییییییییییییییییییییی هنوز کلی متن برا نوشتن دارمممممممممممممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

نسيم مامان آرتين
27 آبان 92 12:44
اي جون دلم طوطي شيرين سخن مريم جون حال مامان رخساره چطوره بهتر شدن شكر خدا
ماماني
پاسخ
ممنون نسیم عزیز که جویای حال مامان رخساره هستی. الحمدالله حالش بهتره و امروز از بیمارستان مرخص شد ولی طبق گفته دکتر سنگی که در صفراش جا خوش کرده هنوز به قوت خود باقی است و بخاطر شرایط سنی اش هم امکان عمل جراحی وجود نداره و فعلا باید احتیاط کنه تا یه مدت دیگه اندوسکوپی بشه.
نسيم مامان آرتين
28 آبان 92 16:44
ايشالا كه مشكلشون زود حل ميشه واحتياجي هم به آندسكوپي نميشهخوب سنگ هست ميخوان اندوسكوپي بكنن كه چي بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تو صفرا يه مايعي ميشه مادر بزرگ منو هم چند سال پيش عمل نكردن اما اون مايع رو خارج كردن و حالش خيلي بهتر شد
ماماني
پاسخ
والله چی بگم نسیم جون هر دکتری یه حرفی میزنه. انشالله که خیر باشه. این بنده خدا که تا دیروز تمام کارهای خانه را خودش انجام میداد حالا حسابی از پا افتاده.
مامان نگار
29 آبان 92 8:49
وای عجب پسر شیرین زبونی بزرگ بشه چی میشه؟ خوش به حال خانومش!
ماماني
پاسخ
مرسی عزیزم. انشالله که همه بچه سعادتمند بشوند.
مامان نگار
29 آبان 92 8:49
فدای نداشی گفتنت!
مامان امیرعلی
2 آذر 92 10:05
سلام عزیزم .... خیلی پسر نازی داری ماشالله. چه شیرینکاری های باحالی داری شما محمد مانی... آفرین جیگرطلای مامانخاله آپیدماااا[پاسخ مرسی گلم. حتما میایم پیشتون