محمد مانيمحمد ماني، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

بدون عنوان

1391/3/1 13:12
نویسنده : ماماني
382 بازدید
اشتراک گذاری

شکلکهای جالب آروین

قند عسل

یه چند روزی نبودیم چون اشتراک اینترنتمون تمام شده بود و به ناچار سه روزی را بدون نت گذروندیم تا اول ماه بشه و اشتراک ماهیانه مان آغاز بشه.

تو این چند روز انگار یه چیزی کم داشتم چون عادت کردم به اینکه بیام و تو اینترنت سرک بکشم.

پنجشنبه ٢٨ اردیبهشت باباعباس مهمان خانه مان بود . البته از ظهر خاله پیشمان بود آخه بابایی و مامانی رفته بودند مراسم یکی از اقوام و نبودند. خاله تا عصر پیشمان بود و با هم بازی میکردیم.

شب هم که باباعباس آمد و شما سرگرم بابا بزرگتون بودید .و با هم بازی کردید.

جمعه هم منو تو دوتایی خانه تنها بودیم آخه بابا و باباعباس برای کاری رفتند ورامین و تا ساعت ٢ نیامدند . مامانی و بابایی و خاله و دایی آرش هم برای خاکسپاری بابای زن عمو منیر(زن عموی من) رفته بودند بهشت زهرا و این شد که ما تنها بودیم.

شما هم دلت نمی آمد من تنها بمانم با اینکه خسته شده بودی و خوابت می آمد هر کاری کردم نخوابیدی و بیدار ماندی شکلکهای جالب و متنوع آروینتا ساعت ٣ که بلاخره موفق شدم تو خوابیدی شکلکهای جالب و متنوع آروینو بعد منم خسته از سر و کله زدن با شما کنار تختت خوابیدم تا ساعت ٥.

البته مامانی که ساعت ٣ از راه رسیده بود ساعت٣:١٥ دقیقه آمد دنبالت و دید خوابیدی و سفارش کرد بیدار که شدی بری پایین. منم تو که بیدار شدی بردمت پایین.

ساعت ٦:٣٠ بود که بابا عباس رفت و بابایی هم که داشت شما را می برد پارک که منو خاله ومامانی همراهش شدیم و همگی رفتیم پارک.شکلکهای جالب و متنوع آروین

شنبه هم که یه روز کسل کننده بود چون از صبح منتظر بودم عصر بشه بابا بیاد مارو ببره بیرون. ولی وقتی آمد دیگه شما گردشت را رفته بودی و خوابیدی ، این شد که پیش مامانی ماندی و منو بابا با هم رفتیم.

یکشنبه هم ختم بابا زن عمو بود منو مامانی و شما سه تایی رفتیم؛ که شما تو مترو به یه پسر بچه تقزیبا ١٠ ساله گیر داده بودی که بغلت کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یه دفعه هم گیر دادی به یه خانمه که ایستاده بود و دستگیره های تبلیغاتی مترو را گرفته بود که تو را بغل کنه تا تو هم دستگیره را بگیری. در ضمن مدام هم هر چیزی را که میدیدی با انگشت اشاره نشان می دادی و می گفتی: ائی. یعنی بده به من( این کار را چند روزه که یاد گرفتی و توی خانه هم مدام مثل آدمهای خود پرست به عکست که به دیوار خانه خودمان و مامانی است اشاره می کنی)

تو مراسم هم که دستت درد نکنه تا آنجا که بیکار بودی برای ملت نق زدی و آواز گریه سر دادی(البته از وسطای مراسم).

موقع برگشت هم که تو مترو فریادهای شادی می کشیدی و آنجا را روی سرت گذاشته بودی.شکلکهای جالب آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

نگین مامان رادین
2 خرداد 91 0:38
ای قربون جیغ کشیدن اشاره کردنت بشم،خوب پسملی به این نانازی باید هم خود پسند باشه قربونت بشم دوست دارم هوارتا
نسيم-مامان آرتين
2 خرداد 91 12:04
امان از دست اين نيني ها آرتين همون جور كه از عروسي خوشش مياداز مجلس عذا هم خوشش مياد چون همراه روضه خون ومداح با اونا نوحه سرايي ميكنه ومردم با ديدن اداهاي آرتين از گريه كردن دست ميكشن وهي ميخندن وآرتينو بازي ميدن
مناء
2 خرداد 91 16:01
....ღ♥ღ ..ღ♥ღ ..ღღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ ...ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღღ .......................ღ♥ღ ...........ღ♥ღ...ღ♥ღ ...........ღ♥ღ ...........ღ♥ღ.........ღ♥ღ.....ღ♥ღ ...........ღ..ღ♥ღ.......ღ♥ღ.....ღ♥ღ ...........ღ......ღ♥ღ.....ღ♥ღ.....ღ♥ღ ...........ღ♥ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ♥ღ♥ ......ღ♥ღ ...........ღ♥ღღ♥ღ♥ღ♥ღღ♥ღღ♥........ღ♥ღ ....................................................ღ♥ღ ..........................@@..@@.............ღ♥ღ ..........................@@..@@.............ღ♥ღ ..............................@@................ جیغ میزنی؟؟؟؟؟؟؟؟ بزن خوبه
یاسمن مامان رادین
3 خرداد 91 10:53
حلول ماه مبارک رجب، ماه مناجات و بندگی و ماه خانه تکانی دل ها، بر مشتاقان کوی دوست مبارک باد
مامان محمدرضا
3 خرداد 91 11:48
آخ آخ آخ آی گفتی . منم الان انقدر با محمدرضا سرو کله زدم تا بالاخره آقا خوابید