محمد مانيمحمد ماني، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

بدون عنوان

  سلام به گل پسر خودم و دوستای خوبمون خیلی مختصر و مفید بگم که به دلایلی .................... فعلا آپ نمی کنیم و شاید برای همیشه!!!!!!!!!!!!  
23 بهمن 1392

گالری عکس

  این عکسهای تولد باباییه که شما بخاطش یک هفته ما را کچل کردی و از بس هر روز میگفتی تولد بابایی ....تولد بابایی از حالت سکرت بودن درش آوردی . هر روز هم به خاله میگفتی تولد بابایی خریدی(کیک تولد بابایی خریدی؟) ماشالله از ناخنک زدن هم که کم نمیگذاری ههههه               اینجا هم پردیس تئاتر تهرانه                  سه شنبه 10 دی ماه 92     ...
15 دی 1392

گالری

  شب تاسوعا که با مامانی از هیئت می آمدیم این عکس را انداختیم. مامانی رو دستش بلندت کرده تا من ازت عکس بندازم. شما هم شاد و خندان داری هیئت عزاداران را نگاه می کنی 92/9/1 در راه بازگشت از امامزاده داوود کنار رودخانه نگه داشتیم و عکس انداختیم. به دستات نگاه کن.................. یه سنگ دستت................ سنگها را برمیداشتی و مینداختی تو آب پسرم برای اولین بار برف بازی کردی!.............. آخه تو منطقه ما زیاد برف نمی آید و وقتی هم میاد خیلی نمیشینه چون تقریبا  تو مرکز شهریم . البته ما که بچه بودیم خیلی برف می آمد و میشست ولی حالا دیگه نه................فقط آلودگی داریم دستای کوچولوت در اثر برف ب...
5 آذر 1392

گالری عکس

مشهد- کوه سنگی مادر و پسر - استراحتگاه دامغان نماز صبح- ٢٠٠ کیلومتری سبزوار نه اینکه بابا کل شب رانندگی کرده بود و خسته بود .............. شما هم خواستی کمکی بهش کرده باشی و این شد که مسئولیت رانندگی را با ماشین خاموش به عهده گرفتی. لحظات قبل از ورود به حرم مطهر- باب الجواد هتل شماره ١ شیطنت در رستوران هتل شماره ٢ بازی با دوستت علی اکبر از توابع شهر پدر بزرگت کاشان و یک عکس یادگاری خادم کوچولو بیابید محمد مانی را............................................( جلوی پنجره فولاد در بغل بابایی کاظم) یک عدد محمد مانی خسته کوه سنگی در انتظار چایی عکس یادگاری در حر...
25 آبان 1392

گالری

      محل کار خاله اینم پسر گل مامان که نمی دانم چرا جای اینکه کارهای بابا را تقلید کنه و وسایل بابا را برداره برعکسه................. پارک آب و آتش که دوست نداشتی بری جلو و خیس بشی خوشتیپ مامان یه روز که خاله رفت شما هم رفتی از اینجا مدام خاله را صدا کردی و وقتی جواب نشنیدی دلگیر شدی و به حالت قهر رفتی کلی صدات کردم تا روت را برگردوندی اینم گل دختری دایی جانم و گل پسری خودم در حال خوردن ذرت بو داده نمایشگاه مادر و کودک پارک چیتگر...................چشمهارو داری اینم دوست داشتنهای صادقانه و کودکانه دو تا فسقلی گشته مرده این را رفتنهای مردانه مرد کوچک...
8 مهر 1392

گالری عکس

 ببخش گلم تاخیر کردم.......................این عکسها مال یک ماه و اندی پیشه    این عکسها مربوط به اردیبهشته که رفته بودیم کرج و عمو جون اکبر از کاشان آمده بود اینجا رفته بودیم یه نانوایی که تو محله خاله اینها بود. اینم مال اون روزیه که با مامانی رفتیم پارک یه  دو سه روز قبل از افتتاح بزرگراه امام علی که شهردار برای تقدیر از کارگران پروژه آمده بود. اینجا بالای سرسره است که چون سرسره اش فلزی و خیلی بلند بود می ترسیدی ازش پایین بیایی علاقه خاصی به راهرو و راه پله ها داری................. الهی بمیرم برات آخه ما که حیاط نداریم بری توش بازی هی به منم میگی بشین بشین ...
9 تير 1392

پسرک کوچولوی مامان

   ١٥ خرداد ٩٢ -کاشان-منزل عمو جون اکبر    ساعات اولیه ورود و کنجکاوی به جهت آشنایی با محیط   این اتاقی است که عمو جون در منزلش در اختیارمون قرار داده بود - دارم با موبایل بابام بازی میکنم بازی توی حیاط یا به قول خودم پارک این تنها عکسی است که ایستادم تا مامانم ازم بگیره وایییییییییییییییییی که چقدر پله بازی کردم............. برم تو نیم طبقه ببینم چه خبره!!!!!!!!!!!!!!!!!!! واییییییییییییییییییییییی عجب جای باحالی این چیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟؟؟؟؟   دالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی موشه حالا بریم جاهای دیگ...
30 خرداد 1392