احوالات این چند روزمان
قندم
چهارشنبه ٣١ خرداد بابا رفت کرج خانه مامان آذر و شب نیامد و ما هم رفتیم خانه مامانی شب خوابیدیم.
صبح هم شمازحمت کشیدی ساعت ٦ بیدارمان کردی. بعد هم خاله آمد و رفتیم آرایشگاه. خاله برای اولین بار موهاش را رنگ کرد و حسابی عوض شد.
جمعه صبح هم که مراسم چهلم بابای زن عمو منیر بود که تو سالن سوخته سرایی گرفته بودند. بابا ماشین عمو را گرفته بود و با آن رفتیم. من موهای شما را ژل زده بودم دادم بالا که حسابی چهره ات را عوض کرده بود و خلاصه انقدر خوشگل شده بودی که همه چشمشان به تو بود و مدام بهم میگفتن صدقه بده و اسفند دود کن.
عصر هم کگه با بابایی رفتی پارک.
امروز هم بنا به پیشنهاد مونا جون رفتم خانه اش تا چند تا لباس پرو کنم که عروسی محمد بپوشم و حالا آوردم ببینم بابا کدامش را می پسنده بپوشم.این دومین عروسی که شما تشریف می برید.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی