گلکم
جونم برات بگه که:
جمعه با عمو امید و مونا جون و باباعباس که تهران بود و بابات رفتیم کرج خانه مامان آذر. اولش مثل همیشه غریبگی کردی( حق هم داشتی ؛ یک ماه بیشتر بود که ندیده بودیشان) ولی بعد که یخت آب شد شیطنت را شروع کردی . حسابی حال کرده بودی آخه خونشون نسبتا بزرگه و تو هم از این اتاق به اون اتاق و آشپز خانه وووو................. خلاصه که شاد شاد بودی.
دم اذان خوابیدی و وسطهای افطار بیدار شدی و از حلیمی که بابا عباس خریده بود زدی به بدن.شب هم دلت نمی خواست بخوای و بابا با زحمت فراون خوابوندت.
اول قرار بود شب برگردیم ولی بعد از افطار نظر عوض شد و قرار شد سحر بیاییم سحر هم که بیدار شدیم دیدیم نه خوابمون میاد و این شد که ٩ صبح برگشتیم.
ماشالله برای خودت آقایی شدی:
بهت میگیم دماغت ؛ ذستت؛ پاهات کو ؟نشان میدی
بهت می گیم گوریل چکار میکنه ؟ با دستات به سینه ات می زنی و میگی او او او
بهت می گیم ببعی میگه: و تو هم می گویی: بع بع و ما می گیم : دنبه داری ؟ و تو جواب میدی : نه نه
وقتی هم که پی پی می کنی اغلب خودت میری دم دستشویی یا حمام که بریم بشوریمت.
وقتی می گم برو پوشکت را عوض کن سریع دست میزنی به پوشکت
بهت می گم عینک مامانی کو؟ میری میاری و بعد بهت می گم برو مجله اش هم بیار بده جدول کنه و تو میری میاری.
دیشب اختتامیه
المپیک بود و ایران برای اولین بار رقم مدالهاش در المپیک دو رقمی شد.
متاسفانه شنبه ٢١ مرداد یک بلای طبیعی برای هموطنان عزیزمان در آذربایجان شرقی رخ داد ( زلزله) که در این حادثه ٢٥٠ نفر کشته و ٢٠٠٠نفر زخمی شدند.
مرکز زلزله شهرستانهای اهر و ورزقان بود که دو زلزله ٦/٢ و ٦ ریشتر با عمق ١٠ در طی ١ ساعت رخ داده بود.
جز صبر و صبر و صبر چه می توان برای کودکی یتیم و پدر و مادری بی فرزند بخواهم؟؟!!!!!............