خانه را گذاشتی رو سرت
سه شنبه ١١ بهمن سر جلسه امتحان گوشی ام زنگ خورد و سریع فکرم آمد سمت تو که حتما بی تابی کردی.
از جلسه که آمدم بیرون خاله زنگ زد و گفت که توی تماسی که با مامانی داشته فهمیده که حسابی بی تابی و گریه می کنی؛با تمام سرعت به سمت خانه آمدم ، کلید که انداختم صدای جیغهایی که می کشیدی به گوشم رسید تند تند پله ها را آمدم بالا و تو تا منو دیدی آمدی بغلم و ساکت شدی .
اینجور که مامانی می گفت از وقتی که من رفته بودم یه ارکستر حسابی برای مامانی گذاشته بودی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی