عکسهای جدید محمدمانی
از دست این مامان، تازه دستن به عروسکهاش رسیده بودها!!!!!!!! برداشته؛ حالا چقدر باید تلاش کنم تا دستم به خودش برسه
چه قلدرانه خوابیدم
موهام خوشگل شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حیف که بابام خوشش نمیاد. اینم مامانم یواشکی درست کرد بعد دوباره خرابش کرد.
منو گذاشتن اینجا دستم به دوربین نرسه
نمی دونم چرا نمیشه این آبها را بگیرم هی از دستم در میره
با بابا و مامانم رفتیم پارک، زیر انداز نبرده بودیم . مامانم منو گذاشته رو چادرش
این شخص هم که منو بلند کرده خاله جونمه که اصلا هم پیدا نیست هههههههه
ولی این یکی که منو گذاشته رو سرش مامانمه
این گل را یه پسره تو پارک بهم داده، مامانم هم گذاشته اینجا
نمی دونم اینا چیه به کفش آویزونه
قدم زدن پدر و پسر
به نظرتون چقدر دیگه باید قدم بلند شه تا به بابام برسم
اینم خریدهای مامانم که ٢ هفته پیش خریده بود گفت من یه یک ساعتی باهاشون سرگرم بودم
برقها رفته مامانم لختم کرده ( آخه گرمم بود)
اینم پت و متی که مامانم و مامانی روز مادر برام خریده بود
رفتیم پارک بابایی داره سرم میده
اینم خربرزه که موقع خوردنش خواب بودم( به قول قدیمی ها هر کی خوابه هسته اش به آبه)
بلاخره در این کمد را باز کردم هوراااااااااااااااااااااااااا
اینم کامیونم که خاله خریده خودم سوار میشم مثل اسکین برد هدایتش می کنم
ببینید خودم سوار شدما
اینجام مثل واکر کودک هلش میدم باهاش تاتی می کنم( از کمترین امکانات بیشترین استفاده)
یه سبک جدید خوابیدن( خانه بابا عباس - کرج)
پارک بهشتی ( انتهای خیابان بابا عباس اینا- کرج)
پارک ابیانه- تهران
این لباس را مامانی رخساره( مامان بزرگ مامانم) از مشهد برام آورده
این دایی ناصر نه دایناسور را مامانیم برام خریده با دو تا توپ قلقلی
این جغجغه را باباییم یه روز که منو برد پارک(نشونش دادم) برام خرید. ولی همون موقع از دستم افتاد و یه پسره با دوچرخه از روش رد شد ولی خدا را شکر فقط دستهاش شکست که تو عکس هم پیداست
ا
!!!!!!!!!!!!!! مبینید من چه بازوان توانمندی دارم؛ من از حالا ورزشکارم( روی کمد مامان بزرگم را میبیند؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینا همش وسایل منه که دیگه مناسبم نیست( گهواره و روروئک و کریر) مامانم آورده خانه مامانی انبار کرده هههههههههههههههههههههه
بازم رفتیم پارک( این همون روزیه که مامانم شبش مریض شداااااااا)
یاد گرفتم که خودم اشکال را بر دارم و سر جاش بگذارم
کشو مامانم را می کشم بیرون وووووووو
و حالا سعی می کنم برم توش..................
از بس ظرف و ظروف دوست داشتم مامانم برام خرید و حالا من عاشق اینم که برم تو سبدش بشینم
اینم شلوارکی که مامانم برام خرید از کرج