عکسهای جیگری
این عکسها از سفرمان است که تو گوشی خاله بوده و بقیه هم تو گوشی دایی آرش شوهرشه که هنوز ازش نگرفتیم
ساعتم قشنگه...........از خاله ام دو در کردم
امان از وقتی ساکتی...........
چند دقیقه رهات کردم برات سی دی چرا گذاشتم و گلاب به روت رفتم............ آمدم بیرون دیدم مثل آقاها نشستی دم آشپزخانه و داری tvنگاه می میکنی....... جلو که آمدم دیدم صورتت قهوه اییه شوکه شدم و ترسیدم و بغلت کردم دیدم یه دستت تا بازو قهوه ایه و بوی قهوه هم میدی........ یه نگاه کردم تو آشپزخانه............بببببببببببببببببببببببببببببله .............. شیشه نسکافه ای که تازه خریده بودم.......خودت ببین
اینم رد پاته.......................متاسفانه از خودت عکس ننداختم
چند تا حلقه اول را به ترتیب می گذاری
یه کاری کردم........ داشتم باهات شوخی میکردم..........حلقه را تو پاهات کردم.................. نمی دونستم جنبه نداری.......
بلاخره موفق شدی
یه کلاس آموزشی تفکیک رنگ گذاشتم....... دانه دانه رنگها را در میاوردم و با بیان نامشان جدا میکردم که وسط درس تا چشمت به کشو خالی افتاد....................
بقیه عکسها تو ادامه مطلبه بدو بیا..............
عاشق مسواک کردنی....... خداکنه ادامه دار باشه
خودت مراحل کار را ببین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نه جا تنگه......... یکم فضا را بیشتر کنم
بلاخره جا شدم ولی راحت نیست
بیام بیرون تا این مامانه نیامده...............ااااااا....... این که داره مدرک جرم جمع میکنه
عکس ننداز خودم جمع میکنم بابا
ببین از اولش هم بهتر شد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
جام خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این علاقه ارثیه دیگه......!!!!!!!!!!!!!!! مامانم هم بچه بوده عاشق این بوده که بره زیر کمد- توی کمد(بخصوص کمد مادر بزرگش)و حتی روی کمد......و پشت میز تلویزیون......ولی من تو کشو..... زیر تلویزیون......
اینم جای من تو آشپز خانه
این یکی هم موروثیه....... مامانم هنوزم که حوصله اش سر میره ......میره در یخچال را باز میکنه و توش را تماشا میکنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اینجا افطاری خانه مامانی رخساره است که من گیر داده بودم برم تو سبد ولی تنهایی نمی تونستم..... بابایی کمکم کرد