محمد مانيمحمد ماني، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

من و تو خرید

1391/8/9 21:48
نویسنده : ماماني
499 بازدید
اشتراک گذاری

    یه مدتیه می خوام برای زمستونت کاپشن و کفش بخرم.

دوست دارم یه کاپشن تک از اینایی که ژیگولیه و اسپرته بخرم ولی اونها شلوار ندارن و شلوار لی هم تو سرما یخ میکنه.

البته من امسال هم مثل پارسال برات جوراب شلواری خریدم تا وقتی هوا سرد شد زیر شلوار پات کنم.( ببخش جوراب دخترونه پات می کنم).

شنبه با اینکه هوا ابری بود خاله گیر داد که بریم بهار برات لباس بخریم البته قبلا شانزه لیزه (امیر اکرم) رفتیم ولی چیزی نپسندیدیم.هی گفتیم ابره گیر داد هواشناسی گفته ارتفاعات بارون میاد و خلاصه من و تو مامانی رفتیم و خاله هم از اداره آمد.وقتی رسیدیم بهار بارون گرفت و خداراشکر بهار پاساژ چهل ستون را داره و ما هم آنجا پناه بردیم و گشتیم و یه کاپشن شلوار پسندیدیم ولی من دلم پیش کاپشن تک بود و چون نمی تونستیم تو بارون مغازه های سمیه را بگردیم به سمت مترو حرکت کردیم که برگردیم؛ تو را چند تا کفش فروشی هم دیدیم و پسندیدم ولی نخریدم تا بیام با بابات مشورت کنم. قرار بود شورت آموزشی هم بخرم که یادم رفت. سر بهار یه مغازهشیرین عسل باز شده بود که ازش کلی برات خرید کردم از اسارتیز و چوب شور گرفته تا کاکائو و تی تاب.......... نوش جونت.

برعکس یک شنبه هوا حسابی آفتابی بود وما هم تو خانه بودیم و فقط رفتین با هم از نانوایی آقارضا اینا نون خریدیم.

دوشنبه هم که خاله آمد و شب تو بابایی رفتید رسوندینش................. البته به همین سادگی نه ها ................خاله می خواست بره و تو گریه گریه و از بغلش پایین نمی آمدی و من مجبور شدم تا سر کوچه بیام و برای شادی تو یه سری هم به سوپری بزنم تا راضی بشی و برگردیم............. سر کوچه بابایی را دیدیم که داشت از مسجد می آمد و ماجرا را که شنید و دید خاله هم داره تو تاریکی تنها میره خانه تو را بغل کرد و با هم رفتید خاله را برسونید.

منم شیطونیم گل کرد............... آمدم خانه......... مامانی گفت: پس بچه کو؟................ من هم زدم تو صورتم و گفتم تو سوپری جا گذاشتم......................قیافه مامانی دیدنی بود...................   .

امروز هم با بابا رفتیم هایپر استار که افتتاحیه بود که گفتند مراسم ساعت 6 است با حضور محمود شهریاری و فتیله ها که قرار بود بازم بریم که بابا مجبور شد بره سرکار و .................بله.......... فتیله میتیله مالیده شد.

این روزها که ازت می پرسیم اسمت چیه ؟ جواب میدی: مَ مَد

به خاله هم می گی : آی یه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
12 آبان 91 2:36
عزیز دلــــــــــــم مرسی که به ما سرزدی و یادگاری قشنگی برای پسرک شیطون من گذاشتی .... خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیــــــــــــــــــــــــــــــم ....
نسیم -مامان آرتین
14 آبان 91 10:02
آفرین به این مَ مَد کوچولو مریم جون 1سوال از کی میتونیم به این نسی نی ها شورت آموزشی بپوشونیم آرتین داره ولی من فکر میکردم حالا حالا به دردش نمیخوره
مامان مهراد
22 آبان 91 19:17
من هم میخوام.از این قالبها من هم میخوام.برام درست کن.(لطفا همه جمله ها رو با التماس بخون)