مهموني تولد محمد ماني
جمعه این هفته مامانم برای تولد پسر قشنگم فامیلهامون رو مهمون کن یا به اصطلاح سور داد آخه تا حالا فرصت نشده بود كه براي تولد پسرم مهموني بديم . مادر بزرگم و عمو و دایی رو دعوت کرده بودیم که البته چند تایی شون نتونستند بیان . ولی بلاخره خونه کمی شلوغ بود ومن نگران بودم که با وجود محمد مانی نتونم کمک مادرم بکنم ولی خدا را شكر پسر قند عسلم بیشتر روز رو خواب بود انگار مي دانست مامان خيلي كار داره و چند تا نی نی هم آنجا هست .
البته وقتي پسرم بيدار شد كم مانده بود سركريرش بين 2تا ني ني گيس و گيس كشي راه بيفته ، آخه می دونید نی نی ها همه کنجکاون و حتی چیزایی رو که دوست ندارن وقتی دست یکی دیگه می بینند دوست دارند اون ها هم تجربه بکنند . البته ما سريع كرير رو برداشتيم كه باهم دعوا نكنند.
اين لباسي كه تن پسر قشنگمه ، پدر بزرگش (پدري) وقتي رفته بوديم خونه شون براي پسرم خريده .