پسر بانمك من
ديروز مي خواستيم ببريمت حموم كه مثل بيشتر روزاي فرد خاله آمد خونه مامان بزرگ ، بيشتر اوقات سعي مي كنم وقتي ببرمت حموم كه يك نفر خونه باشه كه سريع تو رو از حمام بياريم بيرون و لباس تنت كنيم كه سرما نخوري ، چون هوا يكمي سرده ، براي همين وقي خاله امد من رفتم خونه خودمون و به مامان بزرگ گفتم كه 20 دقيقه ديگه پسرم رو بياريد بالا تا من يكمي بخاري رو زياد كنم كه خونه گرم بشه بعد محمد ماني رو ببرم حمام.
20 دقيقه بعد وقتي مامان بزرگ پسر قشنگم رو آورد بالا ، خاله هم همراهش آمده بود ، منم لباساي پسرم رو حاضركرده بودم تا وقتي از حموم امد بيرون بپوشه بعد هم رفتم وان رو پركردم تا حمام گرم بشه . خاله هم لباساي محمد ماني رو در آورده بود تا وقتي وان پرشد من بگيرم و حمامش كنم ، اين عكسم خاله همون موقع از پسرم گرفته بود.
بعد كه حمام كمي گرم شدم محمد ماني رو بردم حمام و شستمش ، وقتي كه حمام كردنش تموم شد اون رو دادم بيرون تا لباس هاش رو مادر بزرگش خيلي سريع تنش كنه كه سرما نخوره ، مامان بزرگم لباس هاش رو تنش كرد و دور پسرم پتو پيچيد و دوباره بردش خونه خودشون .