ادامه پورسه بیماری
از دو روز قبل حال خوبی نداشتی و تب می کردی برای همین بهت استامنیوفن می دادم.امروز هم بی حال بودی.
عصر کمی بهتر بودی، می خواستم برم خرید که بابا از سر کار آمد و با هم رفتیم بهم پیشنهاد داد کمی قدم بزنیم. با هم رفتیم شکوفه توی را گفتم کاش محمد مانی را هم آورده بودیم که بابا گفت انشاالله بهتر که شد.
برات دوتا بلوز شلوار خوشگل خریدیم ، خرید خانه و رفتیم با هم کافی شاپ که مامانی زنگ زد حالت خوب نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با دلهره و حال بد هر دو تقریبا تا خانه دویدیم و راهی دکتر شدیم؛دوباره دارو و آموکسی سلین از قرار گلوت عفونت داشت. به دکتر گفتم از دو هفته پیش و تب بالات سر حال نیامدی و آزمایش داد.
فرداش آزمایش دادیم وقتی حاضر شد دکتر گفت خدا را شکر چیزی نیست.البته قابل ذکر از همان ٣دی که با دلهره رفتیم دکتر و آمدیم سرحال آمدی.
کلک ناراحت شدی مامان بابا بدون تو رفتن دد خواستی اعتراض کنی