ای شیطون
قربونت بره مامانی
دیروز کرفس خریده بودم پاک کنم برای عید توی فریزر داشته باشیم که شما پسر شیطون مامان مدام میامدی سراغ کرفس ها هی می کشیدمت عقب و باز............. یه کرفس شستم دادم دستت ولی راضی نشدی و می خواستی بیایی به مامان کمک کنی تا زودتر تموم بشه.
قربونت بره مامانی
دیروز کرفس خریده بودم پاک کنم برای عید توی فریزر داشته باشیم که شما پسر شیطون مامان مدام میامدی سراغ کرفس ها هی می کشیدمت عقب و باز............. یه کرفس شستم دادم دستت ولی راضی نشدی و می خواستی بیایی به مامان کمک کنی تا زودتر تموم بشه.
آخرش به این نتیجه رسیدم که مامانی باید نگهت داره تا من کارم تمام بشه. از بغل مامانی هم خودت را می کشیدی سمت کرفس ها که بیایی به من کمک کنی!!!!!!!!!!!!!!!!!! آخه پسرم شما هنوز کار برات زوده!!!!!!!!!!! من خودم انجام میدم شما برو بازی.
مامانی با مشقت بسیار موفق شد بخواباندتت و تو هم چه خوابی رفتی 2 ساعت و نیم خوابیدی.
دیروز صبح به بابا افشین گفتم که این میز تلویزیون را باید خلوت کنیم دیگه چون که بببببببببببببببببببببببببله این آقا پسر راه افتاده، ولی بابا تصور می کرد حالا عجله ای نیست ولی شما شب ثابت کردی حق با مامانه
اول می خواستی بری سراغ لب تاب که بابا داشت باهاش کار می کرد دو بار رفتی و من کشیدمت عقب . بار سوم بابا بردت جلوی درب اتاقت و گفت حالا تا بیایی اینجا یکم طول میکشه، تو هم اول غرغر کردیو راه افتادی و تا نیمه را آمدی بعد یک دفعه راه را عوض کردی و تند تند رفتی سر میز تلویزیون و اول قاب خودت را برداشتی و بعد هم گربه را ولی بابا فرصت کنجکاوی بیشتر بهت نداد.
بعد به بابا گفتم یه فکری برای لبه آشپز خانه هم باید بکنیم که یه موقع سرت را به آنجا نزنی که باز هم نگذاشتی حرفم به 24 ساعت بکشه و ................... اگه صبح جلوت را نگرفته بودم ممکن بود اتفاق بدی بیفته.مجبور شدم جلوی راه آشپزخانه بالشت بگذارم.
حالا دیگه می تونی به هر جای خانه که تا حالا دوست داشتی بری راحت بروی بدون اینکه منت من و بابا را بکشی و ما هم تو را نبریم؛ مثل : آشپزخانه.
منم جای دو تا چشم به 10 تا نیاز دارم که مدام مراقبت باشم که چه کار می کنی و کجا می روی.
لحظه به لحظه وظایف مادری سختتر ولی شیرین تر میشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!