در تدارک جشن دندونی گل پسر
عزیزم
دیگه طاقت سه روزه ام طاق شد و خبر دندان در آوردنت را مخابره کردم.
اولش می خواستم برای سورپرایز بیشتر سه شنبه مهمون دعوت کنم ولی این دل کوچولوم طاقت نیاورد در ضمن چون آخر ساله همه در تدارک عید هستند و برای اینکه نه برنامه خودمان به هم بخورد نه دیگران امروز دعوت کردم .
البته بخاطر اینکه خانه مان کوچیکه نتونستم برات جشن بزرگی بگیرم. انشالله تولدت جبران کنم.
مهمانهامان: مادر بزرگ و بابا بزرگ و عمه
مامانی بزرگه و دایی مهدی و زندایی مرجان و سبا
عمو امید و زن عمو مونا
خاله مهین و آقارضا
نوشین جون و آقا پیمان و گل دختراشون
عمه فاطمه(عمه بابا) هم اگه تهران باشه دعوت می کنم.
خاله و دایی آرش و مامانی و بابایی هم که جزوه گروه تدارکاتند و توی مراسم هستند.
یه سری خرت و پرت خریدم برای درست کردن ریسه و کارت تشکر و....
حالا نمی دانم کادو برات چی بخرم؟ البته این مشکل را مامانی و خاله هم داشتند.از من پرسیدند ولی والا من تو کار خودم ماندم چه برسه به اینکه به دیگران نظر بدم!!!!!!!!!!!!!!
تازه برای عیدیت به نتیجه رسیده بودم که دندان در آوردی .
فکر می کردم بعد از عید دندان در میاری و داشتم به تدارک جشن برای سال 91 فکر می کردم و برنامه ریزی میکردم که شما همه را شگفت زده کردید.
بابا میگفت جشن را توی عید یا بعدش بگیرم ولی تا عید دندانت حسابی بالا میاد و دیگه آش پختن معنا اصلی خودش را از دست می دهد.
مراسم را گذاشتم برای پنجشنبه این هفته که میشه18 اسفند البته به امید خدا.