پسر مستقل من
گل پسرم
از شب تولد ٨ ماهگیت به بعد من و بابا تصمیم گرفتیم شما تو تختت بخوابی و برای همین من تو اتاق شما می خوابیدم تا وقتی برای خوردن شیر بیدار میشی سریع به دادت برسم که خواب از چشمهای ناز پر نکشه و بره.
البته خیلی وقت بود که دوست داشتیم این کار را بکنیم ولی شما خیلی در طول شب بیدار میشدی و این کار را مشکل میکرد. البته الان هم تا صبح ٢ تا ٣ بار بیدار میشی ولی خوب دیگه کم کم باید از رختخواب مامان جدا بشی. آخه دیگه این اواخر تو خواب خودت را به من نزدیک می کنی و دستم را میگیری!!!!!!!!!!
نا گفته نمونه که ما خیلی هم در این زمینه موفق نبودیم و شما فقط نیمی از شب را توی تختت می خوابی و بعد چون خوابت سبک میشه خیلی غلت می خوری و نق نق می کنی و من مجبورم یکسره بغلت کنم برای همین می گذارم کنار خودم بمانی.
خیلی با بابا تلاش کردیم که ساعت خوابت را به ١٠ کاهش بدهیم ولی این کار خیلی سخته و فقط تو نیمی از شبها موفق به این کار شدیم. البته دست از تلاش بر نمی داریم.