اولين روزي كه من و پسرم تنها بوديم
اولين باري كه من با پسرم تو خونه تنها بوديم مامان بزرگ از صبح خونه نبود و ما تمام روز رو با هم ديگه بوديم البته يكمي برام سخت بود ولي خيلي بهمون خوش گذشت تا خاله از سركار آمد خونه ما و منم اونوقع محمدماني رو گذاشتم پيش خاله اش و رفتم به كاراي خونه برسم . در همين زمان كه من مشغول كار بودم ، خاله از فرصت استفاده كرد و كلي عكس در مدلهاي مختلف از پسرم گرفت فقط حيف كه لباسهاي خوشگل تن پسرم نكرده بود . اون رو پسر قند عسلم از صبح كه بيداشده بود اصلاً نخوابيد . و اين اولين تجربه من براي تنها بچه داري كردن بود. ...
نویسنده :
ماماني
14:00