یه حادثه
گلکم
یادم رفت برات بگم که چهارشنبه شب که داشتی بازی میکردی خوردی زمین. سطح آشپز خانه ما از حال یه پله بلند تره و تو عاشق این اختلاف سطحی و مدام دستت را به دیوار میگری و ازش بالا و پایین میری و اون شب تعادلت را از دست دادی و خوردی زمین و زدی زیر گریه . من اولش فکر کردم پیشانیت خورده به زمین و ماساژش دادم ولی وقتی دهنت را نگاه کردم دیدم داره خون میاد...... نمی دانی چه حالی شدم و بغض گلوم را گرفته بود. خداراشکر آسیبی ندیدی.
دیروز عصر با خاله رفتیم آتلیه و قرار شد اول کنتاکی عکسها را بگیریم و بعد انتخاب کنیم و امروز کنتاکی را به ما می دهد.به نظر من که همه عکسهات قابلیت چاپ دارد.
بعد هم تو راه برگشت رنگ مو و واریاسیون برای خاله خریدم تا موهاش را رنگساژ کنم و تو خانه مشغول این کار بودیم که تو آمدی صندلی را گرفتی بلند بشی که پاهات لیز خورد و با صندلی برخورد کردی و صورتت قرمز شد.
خدا خودش نگهدارت باشد انشالله.
راستی دیروز مامانی برات پنگول خرید که تو در همان برخورد اول سیبیلش را گرفتی و کشیدی.امروز هم مامانی بغلش کرده بود و تو مامانی را دعوا میکردی و با اشاره بهش میگفتی منو بغل کن....(حسودیی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وای واییییییی)
راستی امروز در یک حرکت عجیب دیدم شیشه شیرت را گذاشتی دهن خرس لگوت و اسرار داشتی که اونم شیشه بخوره و دقایقی باهاش درگیر بودی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!