من و تو و خرید2
پنج شنبه با مامانی و خاله رفتیم بهار خرید کاپشن و کفش.
کاش میشد ازت فیلم گرفت................ اگه بدونی چه ذوقی می کردی!!!!!!!!!!!!!!! جلوی کفش فروشی دانه دانه کفش ها را نشانم میدادی و براشون ذوق میکردی و همه شیشه های مغازه ها را هم دستمالی کردی.
تو پاساژ هم با دیدن ویترینهای رنگارنگ از اسباب بازی و لباس و وسایل سیسموی کلی ذوق کردی. تو که با گریه سوار روروئک میشدی و حالا هم از کالسکه فراری هستی سراغ همه اینها میرفتی تا سوارت کنیم و همه توالت فرنگی بچه ها را هم بغل میکردی.............. نه اینکه خودت نداری................... راست میگن مرغ همسایه غازه.......هههههههه
یه جا کلی خجالت کشیدم.............. رفتی نشستی پشت ویترین مغازه و از پشت شیشه برای عروسک ها زوق کرده بودی و سهی میکردی نازشون کنی و ملت نگاهت میکردن
کلی گشتیم و آخرش خسته و شما هم تو بغل خاله خواب رفتیم نشستیم یه جا و زنگیدم به بابا که کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بیا که هیچی نپسندیدم بیا و مرا یاری کن...........
نیم ساعت بعد بابا آمد و بابا هم مثل ما................. نه مثل ما نه!!!!!!!!!!!!آخه ما بعد از ٣ ساعت راه رفتن(١٠:٣٠ تا ١:٣٠) سطح توقع مان را آورده بودیم پایین و خیلی از کاپشن ها را می پسندیدیم ولی حالا این بابا بود که نمی پسندید............. البته یکی دو تا تنت کردیم ولی بابا همش میگفت بزرگه ، تنگه، بد رنگه و غیره
بلاخره ساعت ٤ کفش خریدیم و کاپشن را به یه روز دیگه موکول کردیم............. جالبه که دیگه نگذاشتی کفش را از پاهات در بیاریم و با همان تا خانه آمدی.با این کارهات یاد بچگی هام افتادم
یه چند روزه با کلاس شدی و مدام تو خانه دمپایی پات میکنی
عکس ادامه مطلب
می بینی چقدر خوشحالی
خسته از پیاده روی برای استراحت نشسته بودیم
پیاده روی با کفش های جیدیدت بعد از خرید
اینم مال امروز صبحه که برای آزمایش تیروئید رفته بودیم آزمایشگاه