حالا نوبت مامانه

عزیز دلم

نوبتی هم که باشه انگار نوبت منه سرما بخورم؛ آخه امروز حالم خوش نیست.

الحمدالله شما خیلی بهتری و فقط کمی سرفه می کنی. دیشب بابایی عباس مهمان خانه مان بود.آخه هوا سرد شده و دیروز برف می بارید و بابایی عباس هم کارش تهران و خانه کرج برای همین بابا بهش زنگیده بود که تو این هوا و ترافیک نرو و بیا خانه ما.

بنده خدا تا از در آمد وایستاد و مرغ پاک کرد! ما همیشه مرغ پاک کرده می خریم ولی دیشب بابا مرغ خریده بود آن هم درسته و با پوست و داد به من و رفت دنبال بابایی عباس و منم نا وارد.............. کلی باهاش کلنجار رفتم تا پوستش را کندم و بابایی عباس که رسید لباسش را که عوض کرد آمد بهم گفت: مریم خانم کمک نمی خواهی؟ و منم از خدا خواسته گفتم: چرا اتفاقا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! به من میگن عروس پررو

یه چند روز پیش داشتم برات می خوندم:

یه توپ دارم قلقلیه که تو هم همراه من گفتی قلقلی..................... شکه شدم و تکرار کرده یه توپ دارم...... و تو گفتی : گگلی(نمی دانم چرا جای ق گ گفتی)و بعد گفتم سرخ و سفید و؟ وتو گفتی آیی

من گفتم می زنم زمین وتو با دست اشاره کردی که هوامیره

کلی ذوق مرگ شدم.................... فکر کردم مامانی یادت داده ولی گفت نه................... و من از این حرکت خود جوشت بیشتر حال کردم

تا تیتراژ برنامه عمو پورنگ یا رنگین کمان شروع میشه پا میشی دست میزنی و دور اتاق می چرخی و از ما هم می خواهی که دست بزنیم.

رو پام که می گذارمت اگه تکونت ندم با حرکت سرت بهم می فهمانی که تکونم بده

عاشقتم

امسال قرار بود شب یلدا کرج باشیم که چون شب چهلم زن عموی باباست؛ بابا و بابایی عباس میروند کاشان و قضیه منتفی شد.

حالا منو تو خانه مامانی هستیم و شاید ا شاید بریم خانه مادر بزرگ من.

این پازل را به تنهایی سر جاش می چینی....... البته به شرطی که زور بالا سرت نباشه وگرنه لجبازی میکنی و همه را غلط و غلوط میگذاری

این همان سر همی ایست که بابا عباس برات خریده

حمام فبل از سرما خوردگی

تولد بابایی

با تلاش بسیار می خواهی چوب شور رو از رو کیک برداری

محمد مانی بیمار و تب دار داره میره دکتر با سویی شرت هدیه خاله