عاشورا
گل مامان؛
روز عاشورا هم تو را ذسقا کردیم با این تفاوت که من و بابا هم همراه تو به خیابان آمدیم.
بابایی تورا بغل کرده بود وتند تند مرفت و ما با کلی فاصله پشت سرش با یه کالسکه خالی می آمدیم که آخرش لب به اعتراض گشودیم که حالا اگه قراره نی نی را تو کالسکه نگذاریم لااقل با ما راه بیایید؛که مردم تصور نکند ما حسرت به دلیم.
بابایی و بابا با تو داخل هیئت های عزاداری می رفتند و من و خاله هم از فرصت استفاده کردیم و یه چند تا عکس ازتان گرفتیم؛ که یادگاری داشته باشیم و بعد یکی ، دو ساعت هم خسته شدی و خوابیدی و ما هم به خیابان خودمان آمدیم که نزدیک خانه باشیم که اگه سردت شد زود به خانه برسیم.
مامانی امروز مثل پارسال که تو شکم من بودی برات نذر شیر برای سلامتی تو کرده بود که بده نی نی های دیگه بخورند که این نذر را ادا کرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی