محمد مانيمحمد ماني، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

واکسن چهار ماهگی

1390/10/27 16:37
نویسنده : ماماني
359 بازدید
اشتراک گذاری

وای که چه واکسن بلایی بود!

١٩/٥ با یه تاخیر ٣روزه بخاطر تعطیلات رفتیم واکسن زدی.از عصر تبت شروع شد و مدام ناله می کردی تا ساعت ١٠ شب که درجه گذاشتیم و تبت ٣٩ بود و با بابا تو را به بیمارستان کودکان تهران توی خیابان طالقانی بردیم و چقدر شلوغ بود.بلاخره بعد از کلی انتظار نوبت ما شد و دکتر با کلی صبر حوصله معاینه کرد و دارو داد و بعد از پایین آمدن تبت راهی خانه شدیم ساعت ٢ خانه بودیم دیگه تب نداشتی و با هم بازی کردیم ٣ خوابیدی و ٣:٤٥ با ناله تو از خواب بیدار شدم تبت دوباره بالا بود و گریه می کردی تا ٤:٣٠ صبر کردم دیگه طاقتم تمام شد و بغلت کردم رفتیم پایین. بابایی و مامانی با صدای کریه تو بیدار شده بودند وققپتی در را باز کردم بابایی تو را از من گرفت به هر طریقی که شد کمی تبت پایین آمد خوابیدی تا ١٠ صبح که دوباره این اتفاق افتاد.

من و مامانی نگران تو را به بیمارستان محل (مردم) بردیم ولی ٢٩ نفر جلوی ما بودند.دستپاچه پیش شوهر خاله بابا رفتم که خانه شان روبروی بیمارستان و تقاضای کمک کردم که آقا پیمان پسرش (پدر مهرگان) به دادمان رسید با کمک دوستش که کارمند بیمارستان بود ما را خارج از نوبت پیش دکتر فرستاد. دوباره معاینه یکسری داروی دیگه که با کمک آنها تبت را پایین آوردیم تا عصر که ترجیح دادم توسط دکتر خودت(دکتر سید اکبر حسینی نژاد) که دکتر بسیار حاذقی است به قول معروف دستش سبک است معاینه شوی(خودم تو دوران کودکی بیمار برادر کوچکتر دکتر بودم که دو سال پیش فوت کرد)

دکتر تشخیص و نسخه پزشکان دیگر را تایید کرد و از من خواست روز بعد که تبت قطع شد تو را برای چکاب ببرم و چنین کردم.

این چند شب را بخاطر اینکه نیمه شب با گریه بیدار می شدی پیش مامانی و بابایی ماندیم.

ولی بیماری تو به اینجا ختم نشد!

یک هفته بدون علایم ولی با کسلی تو گذشت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)