لاک
عزیزم
چند وقت پیش که عمه اینجا بود به ناخن هاش لاک زده بود و تو هم مدام ناخن هاش را به من نشان میدادی و با زبان خودت از من میخواستی که منم لاک بزنم.
چند روز پیش منم هوسم شده بود و بعد از مدتها لاک زدم تو هم تا ناخنهام را دیدی گفتی لاک........... لاک ................... حالا از اون روز تا حالا مدام ناخنهات را نشونم میدی و میکی که برات لاک بزنم
چند روز پیش رفته بودی پشت تلویزیون و با کابل دی وی دی ور میرفتی و ما هم کاری به کارت نداشتیم تا اینکه یک دفعه گفتی شیکس شیکس(شکست) ........................... بله................... یکی از فیش هاش را کرده بودی توی جای آنتن و نریش اون تو شکسته بود....................... منو میگی کلی ذوق کردم که پسرم برا خودش از کنجکاوی یه پا مهندس و از خرابکاریت هم کمی ناراحت شدم.
با اینکه اغلب در یخچال را قفل میکنم ولی گاهی آنقدر گریه میکنی که بازش میکنم و اگر چیزی نباشه که بریزیش میگذارم کمی تو یخچال را بررسی کنی.................. دو شب پیش بابا داشت افطار میکرد و منم کنارش نشسته بودم شما هم سر یخچال بودی که از قرار آمده بودی ازش بری بالا که طبقه ای که بهش آویزان شده بودی در رفته بود و تو طبقه یخچال با هم آمدید پایین و دبه ماست ترکید و ریخت رو فرش......................... جالبه که منم عصبانی نشدم................ شاید برای اینکه خودت ترسیده بودی.
ولی از آن روز به بعد تا میایی سر یخچال و یاد آوری میکنم که ممکن دوباره بیفته در را میبندی و میری.
تا روز جمعه ٢١ اردیبهشت شما پوره سیب زمینی نخورده بودی و دوست نداشتی ولی اون روز برات تنوری کردم به روش زندایی مرجانم و شماا هم با اشتها خوردی و این شد که یکشنبه هم درستیدم و خوردی. نوش جونت
به امید خدا فردا هم میخواهیم بریم کرج خانه مامان آذر و آخر هفته منزل آنها هستیم.
راستی هفته پیش خاله برات یه تخته وایت برد خریده که عاشقش شدی.