شیزین زبونی ها و کارهای بامزه شیرینترینم
دیروز خانه یکی از همسایه ها پاتختی بود و صدای موزیکشون تا خانه ما می آمد........ شما اولش به من گیر دادی که: عروسی...... عروسی...... بریم.... منم براتون کلی توضیح دادم مامان جان خانه همسایه است ما دعوت نداریم بریم امـــــــــــــــــــــا از آنجایی که شما یادگرفتی در را باز کنی باز کردی و رفتی تو راه پله من و بابا هم به امید اینکه داری میری پایین پیش مامانی کـــــــــــــــــه مامانی تو راه پله مچت را گرفته بود و تو هم گفته بودی میرم عروسی
چند روز پیش داشتیم از گوشی ام فیلم تولدت که با بابا و دایی محمد میرقصیدی با هم می دیدیم که گیر دادی بهم: بازش کن برم برقصم
مامانی کتلت درست کرده بود و کلی بهت اصرار کرد بخوری و تو هم که ماشالله مرغت یه پا داره.......... آخرش مامانی کفری شد گفت :نخوری ها سمه........... تو هم سریع گفتی: سم نیست کتلته
شب عید فطر با خاله و دایی و مامانی و بابایی رفتیم پارک آب و آتش که شما گیر دادی به رادیو سلامت که آنجا برنامه اجرا میکرد و هی میگفتی بریم رادیو............ که اتفاقا خواننده ای به اسم دانیال آمده بود و آهنگ شاد خوند و تو شاد شدی و یه چند تا آقا پسر جوان دیگه هم شاد شدند و کلی رقصیدند.
هی گفتی بعدش بریم آب................ رفتیم سمت آب ولی جلو نرفتی و وقتی رفتی آب دوست نداشتی خیس بشی و هی من و خاله را هل میدادی جلو
دیشب 1 شهریور هم رفتیم پارک بسیج سه تایی که هی به بابا ماشینها را نشون دادی و بابا رفت بلیط ماشین بازی خرید ولی نوبتتون که شد گریه کردی و نرفتی و بابا مجبور شد با 7-8 تا بچه بازی کنه
هی به مامانی گیر میدی تلویزیون را خاموش کن رادیو روشن کن ......... یه بار مامانی بهت گفت : برو خونه خودتون رادیو گوش کن و تو جواب دادی: شما راریو داری ما نداریم
چند روز پیش یه سوسکه آمد با حشره کش نفله اش کرده و جسدش را هم انداختم بیرون ................ روز بعد صبح تا پاشدی گفتی برم مامانی منم داشتم نگاهت میکردم............ در را باز کردی و گفتی این چیه و نشستی و بعد بلند شدی با تکرار جمله این چیه آمدی سمتم و یه سوسک مرده را انداختی تو جونم............ از قرار معلوم در اثر سم پاشی من مرده بود. بعد هم رفتی پایین گزارش دادی
شب تولدت عمه فاطمه خانه ما ماند و چون بدون آمادگی قبلی ماند لباس نیاورده بود و من بهش چادر و بلوز شلوار دادم و تو حالا مدام نشونشون میدی و میگی عمه است. مال عمه است
یه یک هفته ای هست که وقتی شیر میخواهی میگی داغش کن.......گرم کن
تا مامانی یا من میریم آشپزخانه نفر بعدی را گیر میاری میگی: بغلم ؛ مامانی چی کار میکنه(بغلم کن ببینم مامانی چی کار میکنه) اگه آشپزی هم باشه میگی بیینم(ببینم)
یه چند روز هم هست هر چی میبینی می پرسی : این چیه؟ حتی چیزهایی که می دونی چیه
یه وقتها دنبال یه چیزی هستی و سراغش را از من میگیری و من میگم قبلا دست خودت بود و تو فوری دستت را نگاه می کنی و میگی : نه ؛ نیست
پدر فندک و جوجه گردان و چراغ فر گاز را در آوردی از بس که دکمه هاش را فشار میدی
از یه هفته قبل از تولد هی میگفتی تولد منه ........... می خوندی: تولد تولد تولدت مبارک
بیشتر آهنگ هایی که گوش میدیم را بلدی و برخی از کلماتش را با خواننده میگی
کلی هم شعر بلدی و با همراهی ما می خونی مثل:
خودت شروع میکنی:( قرمز ها را خودت میگی)
توپولو توپولو
صورتم مثل لولو(هلو)
قد و بالا کوتاهه
چشم و ابروم سیاهه
مامان خوبی دارم
میشینه توی لونه(خونه)
میدوزه دونه دونه
می پوشم خوشگل میشم
مثل دسته گل میشم