محمد مانيمحمد ماني، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

شیزین زبونی ها و کارهای بامزه شیرینترینم

1392/6/3 14:56
نویسنده : ماماني
1,226 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز خانه یکی از همسایه ها پاتختی بود  و صدای موزیکشون تا خانه ما می آمد........ شما اولش به من گیر دادی که: عروسی...... عروسی...... بریم....نیشخند منم براتون کلی توضیح دادم مامان جان خانه همسایه است ما دعوت نداریم بریم امـــــــــــــــــــــا  از آنجایی که شما یادگرفتی در را باز کنی باز کردی و رفتی تو راه پله من و بابا هم به امید اینکه داری میری پایین پیش مامانی کـــــــــــــــــه مامانی تو راه پله مچت را گرفته بود و تو هم گفته بودی میرم عروسیتعجب

چند روز پیش داشتیم از گوشی ام  فیلم تولدت که با بابا و دایی محمد میرقصیدی با هم می دیدیم که گیر دادی بهم: بازش کن برم برقصمتعجبخنده

مامانی کتلت درست کرده بود و کلی بهت  اصرار کرد بخوری و تو هم که ماشالله مرغت یه پا داره.......... آخرش مامانی کفری شد گفت :نخوری ها سمه........... تو هم سریع گفتی: سم نیست کتلتهتعجب

شب عید فطر با خاله و دایی و مامانی و بابایی رفتیم پارک آب و آتش که شما گیر دادی به  رادیو سلامت که آنجا برنامه اجرا میکرد و هی میگفتی بریم رادیو............ که اتفاقا خواننده ای به اسم دانیال آمده بود و آهنگ شاد خوند و تو شاد شدی و یه چند تا آقا پسر جوان دیگه هم شاد شدند و کلی رقصیدند.

هی گفتی بعدش  بریم آب................ رفتیم سمت آب ولی جلو نرفتی و وقتی رفتی آب دوست نداشتی خیس بشی و هی من و خاله را هل میدادی جلوتعجب

دیشب 1 شهریور هم رفتیم پارک بسیج سه تایی که هی به بابا ماشینها را نشون دادی و بابا رفت بلیط ماشین بازی خرید ولی نوبتتون که شد گریه کردی و نرفتی و بابا مجبور شد با 7-8 تا بچه بازی کنهقهقهه

هی به مامانی گیر میدی تلویزیون را خاموش کن رادیو روشن کن ......... یه بار مامانی بهت گفت : برو خونه خودتون رادیو گوش کن و تو جواب دادی: شما راریو داری ما نداریمنیشخند

چند روز پیش یه سوسکه آمد با حشره کش نفله اش کرده و جسدش را هم انداختم بیرون ................ روز بعد صبح تا پاشدی گفتی برم مامانی منم داشتم نگاهت میکردم............ در را باز کردی  و گفتی این چیه سوالو نشستی و بعد بلند شدی با تکرار جمله این چیه آمدی سمتم و یه سوسک مرده را انداختی تو جونم............عصبانی از قرار معلوم در اثر سم پاشی من مرده بود. بعد هم رفتی پایین گزارش دادینیشخند

شب تولدت عمه فاطمه خانه ما ماند و چون بدون آمادگی قبلی ماند لباس نیاورده بود و من بهش چادر و بلوز شلوار دادم  و تو حالا مدام نشونشون میدی و میگی عمه است. مال عمه استنیشخند

یه یک هفته ای هست که وقتی شیر میخواهی میگی داغش کن.......گرم کنزبان

تا مامانی یا من میریم آشپزخانه نفر بعدی را گیر میاری میگی: بغلم ؛ مامانی چی کار میکنه(بغلم کن ببینم مامانی چی کار میکنه) اگه آشپزی هم باشه میگی بیینم(ببینم)کلافه

یه چند روز هم هست هر چی میبینی می پرسی : این چیه؟ حتی چیزهایی که می دونی چیهکلافه

یه وقتها دنبال یه چیزی هستی و سراغش را از من میگیری و من میگم قبلا دست خودت بود و تو فوری دستت را نگاه می کنی و میگی : نه ؛ نیستنیشخند

پدر فندک و جوجه گردان و چراغ فر گاز را در آوردی از بس که دکمه هاش را فشار میدیعصبانی

از یه هفته قبل از تولد هی میگفتی تولد منه ........... می خوندی: تولد تولد تولدت مبارکنیشخند

بیشتر آهنگ هایی که گوش میدیم را بلدی و برخی از کلماتش را با خواننده میگیتشویق

کلی هم شعر بلدی و با همراهی ما می خونی مثل:

خودت شروع میکنی:( قرمز ها را خودت میگی)

توپولو توپولو

صورتم مثل  لولو(هلو)

قد و بالا کوتاهه

چشم و ابروم سیاهه

مامان خوبی دارم

میشینه توی لونه(خونه)

میدوزه دونه دونه

می پوشم خوشگل میشم

مثل دسته گل میشمتشویق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

SamaN
3 شهریور 92 10:19
سلام وبلاگ زیبایی داری خوشحال می شم بهم سر بزنی امیدوارم لحظات خوبی رو در کنار فرزندت داشته باشی به نظر من که واقعا شیرین ترین پسر دنیاست خدا برات نگهش داره من شما رو لینک می کنم
نسیم-مامان آرتین
3 شهریور 92 13:43
ای جون دلم شیرین زبونوای چقدر حرفها وکارات بامزه ست جیگرخاله بخصوص اون حرکت سوسکت معرکه بود


باشه نسیم خانم.............باشه