این چند روز

سلام گلم

چهارشنبه هفته گذشته٦/١٠/٩١ صبح عمه بابا زنگید خونمون و بعد از احوالپرسی گفت شب می خوام آش انار درست کنم مامن اینا(مامانی آذر)و آتنا هم دیشب آمدند تهران ؛بیایید اینجا دور هم باشیم به امید و مونا هم گفتم میانو منم نه نیاوردم و در عین حال هم تعجب کردم که چه بی خبر مامانی آذر و عمه آتنا آمدند تهران

سریع به بابا خبر دادم. عصر از کلاس که آمدم کارها را تند تند انجام دادم که بابا که آمد تندی بریم.

بابا که آمد تند تند حاضر شدو عمو هم زنگید که ما داریم میریم واگه آماده اید بیام با هم بریم و این شد که 5تایی با هم رفتیم.

اتفاقا امیر (پسر عموی بابا) و خانواده اش هم آنجا بودند. تو که حسابی کسل بودی آخه عادت داری که ساعت 8:30 و خیلی دیر بشه تا نهایتا 9:30 بخوابی . امیر هی می گفت بهت بخند ولی تو............... البته خدایش غرغر هم نمی کردی و فقط مدام میوه ها رو از رو میز جمع میکردی و میبردی میریختی تو سبدش که تو آشپزخانه بود. تا ساعت 10 که دیگه صبرت تمام شد و مدام دست منو میگرفتی میبردی تو اتاق که لباس بپوشم بریم و منم که خوب چه کار می تونستم بکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سریال که تموم شد عمو یکم باهات بازی کرد و شارژ شدی انقدر که امیر اینها که داشتند میرفتند نشستند (البته تو هم گریه میکردی که نرند)یه چند دقیقه ایی مجلس گرمی کردی و راهی خانه شدیم و شما هم تو راه خوابیدی.

جمعه صبح هم تو که خواب بودی سپردیمت به خاله که بیاد بالا مراقبت باشه و منو بابا راهی هایپر سان شدیم. وارد که شدیم دیدم یه خانومه یه چرخ پر و یکی نصفه مولفیکس خریده بود به بابا نشون دادم و گفتم مگه چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

* البته ما خودمون هم میریم چند تا چند تا از شوش می خریم که به قیمت عمده برامون بیفته ولی نه اینقدر زیاد.

خلاصه به قسمت پوشک ها که رسیدیم دیدیم نه....................... قیمتش از شوشم مناسبتره.......

* حالا که قیمتها افزایش پیدا کرده بسته های 44 تایش قیمت خورده:22000

ما از شوش می خریم 20000

ولی هایپر میداد17000

این شدکه ما هم 5 تا بسته بزرگ خریدیم و جالبه که هر کس که بچه داشت محال بود تو سبد خریدش مولفیکس نباشه.

ساعت 4 بود که برگشتیم خانه.

این روزها هوا خیلی سرد و با وجود سرما ولی بارشی در کار نیست و هواشناسی اعلام کرده این شرایط تا آخر هفته هم ادامه داره. تو هم حسابی کسلی و حوصله ات تو خانه سر میره ولی چه کار میشه کرد ؛ چون وقتی بارش نیست هوای تهران آلوده میشه و مدام تلویزیون اعلام میکنه که کودکان و افراد موسن و بیمار از خانه خارج نشوند و شما هم بالطبع شامل میشی دیگه...................

دیگه اینکه پنج شنبه اربعین حسینه و طبق نذر هر ساله مامانی شل زرد میپزه. پارسال اربعین کرج خانه مامانی آذر بودیم ولی امسال خانه هستیم و تو این نذری پزون مامانی شرکت می کنیم ....... انشالله

بچه که بودم و آقاجانم(پدر مامانی) زنده بودند این نذر خانه ایشان برگزار میشد(آخه یه نذر خانوادگیه و همه توش سهم دارند) و همه از صبح می رفتیم خانه آقاجانم. بعد از فوتشون تا زمانی که خانه پدر پابرجا بود همه باز دور هم در آن خانه جمع میشدند و نذرشان را ادا می کردند ولی با فروش خانه و رفتن مادر بزرگم از این محل و خانه قدیمی به محل دیگر و خانه کوچک مامانی این نذر را خودش ادا میکند و دایی مهدی و محمد باهم و دایی علی هم در خانه خودش.           

 یاد قدیما و خانه آقاجانم بخیر و خداوند قرین رحمت بی کران خودش فرمایدش.......... انشالله

*****امشب رفته بودی از تو کشوی من چترم را آورده بودی و نشونم میدادی و میگفتی: چَ چَ چَ

دیشب هم تو را گذاشته بودم قلم دوشم تو دست میزدی و میگفتی: دوباره دوباره دوباره( این کلمه را کاملا واضح بیان میکنی)

جدیدا یاد گرفتی به مامانی میگی دولا بشه که کولش سوار شی و اونم دولا دولا بره که تو کیف کنی********

عکس جدید هم من ندارم.......................خاله داره که من این هفته سعادت دیدارش نسیبم نشده

سه شنبه ١٢ دی ٩١