طوطی من
عزیز دل مامان
قربون شیرین زبونی هات که طوطی شدی
دیشب (جمعه 29/10/91)داشتیم من و تو نگاه میکردیم که یه برنامه داشت به اسم جفت شیش ( درباره بازی تخته بود) و تو هم مدام میگفتی جف شیش.
جونم برات بگه متاسفانه کلاس هام تمام شد برای همین دیگه فرهنگسرا هم نمی رم و فعلا خانه نشین شدم.تازه یه سرگرمی پیدا کرده بودما.
این چند وقته خیلی دلم هوای درس و دانشگاه را کرده دوباره....................... کاش ارشد شرکت کرده بودما.....................حیف. این چند وقته که عاشق چشم چشم دو ابرو شدی جزوه های دانشگاهم که دیگه لازم ندارم(آخه نسخه چاپ نشدشون را دارم) میدم بهت تا پشتشون نقاشی کنی(خط خطی) و هر وقت چشمم به روش میفته داغ دلم تازه میشه................... یاد خاله سحر و مرجان.............. بچه ها.............. حمزه حاجی باشی هم کلاسیم که مرا تا خانه میاورد.................استادام.هی هی ......................
راستی اخیرا چوب چوب یه گردن هم میگی.....
دیرو تو پایین بودی و منم مشغول تمییز کردن کمدم شدم که یه سری به لباسهای قبل بارداریم زدم................ مانتو ها که همه از قسمت سینه به زور بسته میشه و فاصله بینشون باز میمونه
شلوارهام که ( 4 تا جین بو 2 تا پارچه ایی و یه برمودا جین) یکی از جین ها که تو سمت ران پا دیگه بالاتر نیامد و دوتا دیگه که یکیشون نونو بود بالا آمدند ولی ................... یه 4 انگشت مانده بود تا بهم برسه که بسته بشه و یکی دیگه را به زور بستم و شاد شدم............. پارچه ایی ها هم که .......... بسته نشد.
دیروز با مامانی و بابایی و بابا عصر یه سر رفتیم خانه خاله و تو هم همش شیطونی کردی خیلی اصرار کردن شام بمونیم ولی قبول نکردیم و آمدیم.
منم شاد و خندان شلواری را که امروز به زور بسته بودم پوشیده بودم و تو خانه خاله آمدم بشینم که دکمه اش کنده شد.................................
توتالکور خاله را آوردم خانه که باهاش ورزش کنم ولی .............. مگه میگذاری تا میرم سراغش میدویی میایی و می خواهی باهاش بازی کنی و من که میرم تو هم بیخیال میشی................. بلا
امروز هم با مامانی رفتیم و مامانی را برای معده دردش بردیم دکتر که بهش سونو داد و شما بیمارستان را زیرورو کردی.
شنبه ٣٠ دی ٩١