محمد مانيمحمد ماني، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

شله زرد پزون

1391/10/24 23:48
نویسنده : ماماني
475 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه صبح که بیدار شدیم رفتیم پایین برای شله زرد پزی مامانی. البته مامانی از نماز صبح شله را بار کرده بود .

*امسال شما هم شله زرد را هم زدی و منم جای تو دعا کردم................ برای سلامتی خودت و خانواده مون و برای رسیدن به آرزوهامون و از همه مهمتر سلامتی همه نی نی ها و پدر و مادرهاشون بخصوص آنهایی که تو بیمارستانند.

* برای کسایی که التماس دعا داشتند ( قابل توجه بعضی ها)

بعد من و تو و خاله راهی شدیم تا شله زرد اقوامی که نزدیکمون هستند را به دستشون برسونیم.

عمو اینها خانه نبودند و شله زردشون و با شله زرد نوشین جون تحویل خاله مهین دادیم و بعد هم رفتیم خانه دایی حسین و من رفتم بالا و شله زردشون را با شله زرد محمد که با خانومش رفته بود دماوند دادم و آمدم پایین و هر چه دایی گفت بیا بشین گفتم محمد تو کالسکه خوابه (که خواب بودی) و آمدم پایین و زندایی هم با من برای دیدن تو آمد که پسر آدم ضایع کن من بیدار بود و  رفتی و بغل زندایی و بای بای کردی و رفتی بالا و ما هم به ناچار آمدیم بالا و یه یکساعتی نشستیم و با خوابیدن تو راهی خانه شدیم.

جمعه صبح بابا عباس زنگید و گفت ناهار میاد تهران خانه مان . از قرار معلوم حسابی دلش برای نوه عزیز دردونه اش تنگ شده بود.

عصر هم تو بابا و بابایی رفتید بیرون و برای شام که اسنک می خواستم درست کنم خرید کردید. بعد از برگشت من مشغول غذا درست کردن شدم و بابا هم رفت حمام و تو هم دنبالش رفته بودی و میزدی به در و بعد هم که ناامید شدی برنگشتی و همانجا مشغول بازی شدی و بلند بلند هم حرف میزدی و بابا عباس هم مشغول تماشای تلویزیون شد................. که یکدفعه شنیدم که از تو پرسید اینا چیه تو دستت و منم کنجکاو نگاه کردم دیدم رفتی جلو بابایی عباس و با لبخند یه مشت آدامس دادی به بابا عباس.................... رفتم تو اتاق دیدم بله..................گل پسر رفته سر کیفم و در کیف را باز کرده بسته آدامس را برداشته و خالی کرده و یه مشتش را هم برده برای باباعباسش که شریک جرم پیداکنه......................... دهنت هم می جنبید و با زحمت بازش کردم ولی توش خبری نبود و رفتم سریع باقی مانده آدامسها را شمردم و دیدم که یه آدامسی که نصفه بوده نیست............................(البته بعدا یادم افتاد خودم خوردم) تا شب عذاب وجدان داشتم که چرا بهت سر نزدم که ببینم چه کار میکنی.

شنبه هم که بخاطر آلودگی هوا تهران تعطیل بود و ما هم خانه نشین.

شنبه عصر دور خانه می گشتی مدام میخخوندی دوباییه دوباییه یه با ( مابقی خارجی) بعد دست میزدی و از ما هم میخواستی دست بزنیم یه نیم ساعتی همین کار را بکنیم.  چیزی هم که میگفتی این بود: دوباره دوباره یه بار فایده نداره.

غروب عمو امید و زن عمو آمدند.

مثل همیشه اصرار داشتی رو ماشینی که خاله برات آورده بشینی که شکست.

امروز هم خاله آمده بود و تو مثل همیشه گوشیش را برداشتی و وقتی خاله به خودش آمد دید چند بار به ١٢٥ زنگ زدی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یکشنبه ٢٤ دی ٩١

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

mamane Ali
18 دی 91 1:37
سلام مامانی .. عکسای دو پست قبلی خیلی با نمک بودن .. مخصوصا شیردادن به عروسکه ماشالله معلومه خیلی باهوشه این جویدن هم برای خودش داستانیه ..
نسیم -مامان آرتین
18 دی 91 11:11
خوشم میاد از این پسرای شیطون وبا مزه
خوب مریم جونم چرا عذاب وجدان داشتی بچم آدامس دلش خواسته بود
خانم خانما اون اول نوشته بعضیا یعنی کـــــــــــــــــــــــــی
شله زرد هم قبول باشهخوردنی مارو هم یاد کنید


فکر میکردم باهوش تر از این حرفهایی...............
نسیم -مامان آرتین
18 دی 91 15:27
چی فکر کردی نفهمیدم خواستم به روی خودم نیارم


جیگر آرتین جونم و مامانش
خاله سحر
19 دی 91 0:33
به به شله زرد.خب یعنی چی اونهایی که نزدیک بودند؟ من نزدیک نبودم؟
بعضی ها منم دیگه نه؟! بابا این پسرت آخر با حالاست.راستی مریم بابای محمدمانی یواش یواش باید به فکر کارخانه چوب شور زدن بیفته. این پسرت کلی چوب شور دوسته هاااا.راستی دکتر گفت واکسن بیشتر علت گریه مهراد بوده. قرار این دفعه برم مطب.واکسن اونها خارجیه


بابا اینقدر این بچه رو لوس نکن............. هیچ ربطی هم به واکسن داخلی و خارجی نداره واکسن باید تازه باشه........... بهتره بری جایی که واکسن تازه بهش بزنن( اینو دکتر محمد مانی گفته)
مامان شايان
23 دی 91 15:23
سلام پسرم شايان تو مسابقه ي تولد 2 سالگي ني ني وبلاگ شركت كرده و منتظر دستاي پر مهر شماست تا 2 تا راي خوشكل بديد منتظريما... زود بيايد .شماره 22 تا دوشنبه فقط وقت داريم