نمایشگاه هفته ملی کودک

زنده باد کودکی

عزیزم  21 مهر ماه یکشنبه صبح با مامانی راهی نمایشگاه  هفته ملی کودک در خ حجاب شدیم که البته روز آخرش هم بود.

از در که وارد شدیم مستقیم با هم رفتیم سراغ میز نقاشی با آبرنگ و پاستل که شما یه نقاشی خوشجل برا مامان کشیدی که الان رو در یخچاله..............البته اولش من شروع کردم شما ادامه دادی.

بعد رفتیم سراغ نقاشی دیواری  با گواش که به این هم علاقه نشون دادی بعد از نقاشی به زور بردیمت بیرون. بعد گفتیم یه گشتی بزنیم و در آخر بیایم سراغ بازی با سفال و کلاژ و میز قصه گویی که البته نمایشگاه برا تایم ناهار تعطیل شد.

البته قبلش من برات یه پازل آهنربایی دیگه خریدم که به اینم کلی مثل قبلی علاقه داری.

وقتی نمایشگاه تعطیل شد رفتیم سراغ غرفه آخر که برای محیط زیست زاگرس بود جهت لمس حیوانات که شما را جلو نبردیم ولی بچه های دیگه رفتند............. من چون خودم می ترسیدم نگذاشتم شما بری. یه مار بزرگ و یه اُختاپوس آورده بودند و از بچه ها می خواستند لمسشون کنند. و البته احتمالا حیوانات دیگه هم بود که ما نایستادیم و آمدیم بیرون تا بریم ناهار.

تو راه خاله و همکارش را دیدیم که قصد نمایشگاه داشتند ولی چون فهمیدند تا 2 تعطیل برگشتند و ما هم رفتیم پارک و مامانی هم برامون ساندویچ خرید کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه بوش را افتاد و گربه ها و کلاغها دورمون جمع شدند .............شاید بالغ بر 20 کلاغ و 10 گربه بودند که هر جا میرفتیم می آمدند و خلاصه نگذاشتند چیزی بخوریم مجبور شدیم به حیوانات گرسنه غذا بدیم و شما هم مدام می گفتی نمی خورم بده پیشی بخوره(قربون پسر مهربونم)

ساعت دو که شد دیدم شما خواب آلودی و مامانی هم اگهبرگردیم نمایشگاه خسته میشه این شد که برگشتیم. به محل هم که رسیدیم از یه دست فروش یه بازی قدیمی که منو خاله عاشقش بودیم و الن هم شما برات خریدم. ما که بچه بودیم به چسبونک معروف بود.

آنقدر ذوقت برای نقاشی با آبرنگ و گواش زیاد بود که من تصمیم گرفتم در آینده نزدیک برات بخرم.اینقدر که به این دو علاقه نشون دادی رنگ انگشتی دوست نداری.