مهمونی عید غدیر
شوهر خواهرم که دایی آرش پسرم باشه سید است به همین دلیل ما هر ساله روز عید غدیر را منزل خواهرم به سر می بریم و امسال هم با نی نی به این مهمانی رفتیم. صبح قبل از رفتن اول به خانه مامان آذر مادر بزرگ پدری اش زنگ زدیم تا عید را تبریک بگیم این قند عسل ما کلی برای مادر بزرگش قان و قون کرد و دل اون بنده خدا را آب کرد،آخه یه دو ، هفته ای بود که مامان بزرگ نوه اش را ندیده بود. بعد لباسهای نو نی نی که تازه اندازه اش شده بود را تنش کردیم راهی خانه خاله شدیم. خاله توی خانه اش یک گاو بزرگ بادی داره که نی نی را کلی به خودش مشغول کرد. ما تا شب خانه خاله بودیم.آنروز به ما با اینکه جمع کوچکی داشتیم ولی خوش کذشت. ...
نویسنده :
ماماني
9:22