کلی کار دارم
جمعه ای با دایی و خاله رفتیم فاطمی مانتو خریدیم از آشنا دایی . ببین چقدر یه مانتو سود داره که خاله 40 تومان از قیمت اتیکت تخفیف گرفت(از مغازه خود آشنا)منم از مغازه دوستش 15 هزار تومان. بعد رفتیم رئوف و آجیل عید و سمننننننننننننننننننو که من عاشقشم خریدیم و در اولین فرصت بهش ناخنک زدم. یادش بخیر تو شکمم که بودی حرفم خیلی خیلی برش داشت تند تند از رئوف ترشک و سمنو می خریدم می خوردم. بعد آمدیم خانه و تو هم بد خواب شده بودی مدام گریه می کردی می خواستی بغل من باشی در حالی که ما داشتیم از گرسنگی می مردیم و من باید غذا داغ می کردم که اخر خاله زحمتش را کشید. از صبح می خواستم برم رای بدم ول...
نویسنده :
ماماني
14:37