محمد مانيمحمد ماني، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

شیزین زبونی ها و کارهای بامزه شیرینترینم

دیروز خانه یکی از همسایه ها پاتختی بود  و صدای موزیکشون تا خانه ما می آمد........ شما اولش به من گیر دادی که: عروسی...... عروسی...... بریم.... منم براتون کلی توضیح دادم مامان جان خانه همسایه است ما دعوت نداریم بریم امـــــــــــــــــــــا  از آنجایی که شما یادگرفتی در را باز کنی باز کردی و رفتی تو راه پله من و بابا هم به امید اینکه داری میری پایین پیش مامانی کـــــــــــــــــه مامانی تو راه پله مچت را گرفته بود و تو هم گفته بودی میرم عروسی چند روز پیش داشتیم از گوشی ام  فیلم تولدت که با بابا و دایی محمد میرقصیدی با هم می دیدیم که گیر دادی بهم: بازش کن برم برقصم مامانی کتلت درست کرده بود و کلی بهت  اصرار کرد...
3 شهريور 1392

سالگرد ازدواجمون

پسرک گلم 29 /5/92 من و بابایی رسما وارد ششمین سال زندگی مشترکمون شدیم. یعنی من و عشقم  6 سال که هنوز عاشقیانه زندگی میکنیم.   6 سال از با هم  بودمان گذشته و من هروز بيش از پيش به اين راز پي ميبرم كه تو خلق شده اي براي من تا زيباترين زندگي را برايم بسازي       عزيز تر از جانم   من در چشم تو کتاب زندگي را ميخوانم   و هر بار که مژه هاي تو به هم مي خورد   يک صحفه از اين زندگي را براي من ورق ميزند   سالروز يكي شدنمان مبارك از وقتي با هميم روزها و روزها گذشته چه تلخ چه شيرين معبود را شاكرم كه در تلخيها كنارم بودي...
2 شهريور 1392

دوسال تماممممممممممممممممممممممممممممممم

عزیزم ، نگاهت زیباتر از خورشید ، دلت پاک تر از آسمان و صدایت آرام تر از نسیم بهار  . . . تولد آسمانیت مبارک   شاید برای خیلی ها این جمله کلیشه باشه و یا حتی برای تو بهترینم هنوز قابل درک نباشه ولی بهترین لحظه زندگی ام لحظه ای بود که برای اولین بار تو را دیدم و صورت خیس از مایع  داخل کیسه جنینی ات را به صورت من مالیدند و من سوزش اشک را در چشمانم حس کردم. هیچ وقت بابا و مامانی ها و خاله و عمه و شادی چشمان پدرم را در آن روز زیبا فراموش نمی کنم . هر وقت آن روز را میبینم انگار دوباره در آن فضا قرار دارم و همه اتفاقات را با همان احساسات کاملا در...
15 مرداد 1392

دورت بگردم

بازم ماه مرداد...................... مرداد بوی عطر خوش تو رو برام میاره ؛ مرداد برام تبدیل شده زیباترین ماه سال با داغ ترین خبر زندگیم این روزها شمارش معکوس برای آغاز سومین سال زندگیت شروع شده من مدام دعا می کنم که سال و سالهای خوشی در انتظارت باشند پر از سلامتی و شادی و موفقیت این روزها روزه ام و حسابی بی حس و حال............. از کلاس که میام ولو میشم برای همینه که نمیام وبت را آپ کنم. روز قبل از ماه رمضان من و شما صبح دوتایی رفتیم کانون فکری واقع در خیابان حجاب و از بازارچه کتابش برات چند تا کتاب خریدم. بعد رفتیم پارک لاله و از آنجا هم رفتیم یه سر محل کار خاله و کلی خودت را برای همکارهای خاله لوس کردی  و کلی هم خ...
5 مرداد 1392

امان از دست این درگیری ها

امروز از دست خودم خفن شکارم برای همین آمدم باهات حرف بزنم و بگم : پسرکم: زندگی تو این زمونه سخت شده و خیلی وقتها آدم رو از دوستها و اطرافیان دور میکنه و فاصله میندازه ولی تو نگذار این فاصله ها طولانی بشه. من امروز از دست خودم ناراحتم که گذاشتم شرایط زندگی و درگیری هام بین من و یکی از بهترین دوستهام که تو دوران بارداری تو خیلی یاریم کرد غافل بشم.............. منظورم خاله مرجان گله............ مرجان جون با سحر جون(مامان مهراد) خیلی کمکم بودند و هوام را تو دانشگاه چه در زمان غیبت هام که از تعداد حضورام بیشتر بود و چه در زمان حضورم   نمی گذاشتند آب تو دلم تکون بخوره. حالا مرجان گلم همانطور که قبلا بهت گفته بودم بار...
26 تير 1392

2سال به قمری

  نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند. که به من. شور و نشاط زندگی می بخشد. امروز روز توست… تولدت مبارک میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم تمام دقايق مانده از عمرم به همراه زيبا ترين بوسه های عاشقانه هديه اي براي روز تولد تو لمس بودنت مبارک         با ١ روز تاخیر٢٤ تیر ٩٢ مصادف با ٦ رمضان ...
24 تير 1392

عزیز مامان

گلکم ببخش که تاخیر دارم. متاسفانه نشد 15 تیر تولد 23 ماهگیت را تبریک بگم و البته 700روز تولدت. چهارشنبه 19 تیر ماه هم اولین روز از ماه پر برکت رمضان بود که خوب نشد بیام و تبریک بگم. این روزها با خاله درگیر کلاس هامون هستیم انشالله تا هفته آینده تمام میشه. بی حرف پیش خاله هم انشالله پایان هفته عازم زیارت امام رضا علیه السلام که انشالله به سلامتی برند و برگردند و ما را هم فراموش نکنند و برامون ویژه دعا کنند.( سال گذشته دسته جمعی همچین روزی با هم رفتیم مشهد........... انشالله که بازم روزیمون بشه و بریم.) دیگه جز بلبل زبونی شما خبر دیگه ای نیست .................... خیلی بامزه کلمات را ادا میکنی ولی الان حضور ذهن ندارم برات ب...
22 تير 1392