محمد مانيمحمد ماني، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
ریحانهریحانه، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

محمد مانی شیرین ترین پسر دنیا

ما نرفته آمدیم

سلام جیگر من الان خیلی خوشحالم اگه گفتی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه همین الان از بانک آمدم.................... رفته بودم ١٧٢٠٠٠هزار تومان پول بی زبون رو بریزم به حساب ایرانسل که قطعی نت نداشته باشیم. آخه دیرو ایرانسل بهم اس ام اس داد که اعتبارتان رو به پایان است و ......... خلاصه اینکه برو پول بریز به حساب منم  اس ام اس را فرستادم برا بابات و اونم شب که آمد خانه گفت فردا برو پول بریز به حساب و امروز کارت بانکش را برام گذاشته بود و رفته بود. برات نوشته بودم که هنوز نتیجه نگرفته ایم با کدام شرکت قرار داد ببندیم............ من این چند روز را یکم تحقیق کردم ........ شرکتهای معتبر مبین نت و ایرانسل و مخابرات هستند...
29 آذر 1391

مشهورترین آخرالزمان نیم قرن!

                      در طول تاریخ، افراد زیادی ادعا کرده اند که در فلان تاریخ جهان به پایان می رسد. آخرین آن ها هم شایعه بی اساس پایان جهان در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ است. در این جا مروری می کنیم بر مشهورترین موارد پیش گویی آخرالزمان طی نیم قرن اخیر   اینا رو برات میگذارم که چند سال دیگه بدونی امروز چه خبر بوده چند سالی است که شایع شده جهان در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲ / ۳۰ دی ۱۳۹۱ به پایان می رسد. در همین خبرآنلاین هم مطالب متعددی در رد این شایعه نوشته ایم...
27 آذر 1391

هفته72

انقدر جالب بود و شبیه کارهات که گفتم بیارمشون اینجا علاقه به روبات‌های تعاملی مطمئناً کودکان نوپا هنوز از روبات‌هایی که شبیه انسان‌ها هستند، می‌ترسند. اما اگر این روبات رفتاری شبیه انسان‌ها داشته باشد، چطور؟ این گونه روبات‌ها توجه کودکان را بیشتر به خود جلب می‌کنند. این مسأله چه مفهومی برای روابط شما و کودکانتان دارد؟ مغز کودکتان در هفته 72 10 هفته پیش، کودکتان در مقابل روبات محتاط بود و گاهی از آن می‌ترسید. حتی روبا‌ت‌هایی که تا حدودی شبیه انسان‌ها هستند، کودکان نوپا را می‌ترسانند، زیرا نمی توانند تشخیص بدهند که آیا موجودی جاندار است یا بی‌جان. حداقل می&...
27 آذر 1391

شب یلدا

شب یلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیم‌کره شمالی زمین است. این شب به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق می‌شود . محفل آریاییتان طلایی ، دلهایتان دریایی ، شادیهایتان یلدایی ، پیشاپیش مبارک باد این شب اهورایی روی گل شما به سرخی انار این دومین شب یلدایی است که شما در کنار ماهستی و من خیلی خوشحالم   شب یلدا شب بزم و سرور است / شبی طولانی و غمها بدور است شباهنگام تا وقت سحرگاه / بساط خنده و شادی چه جوراست یلدا مبارک تو بلند ترین شب سال برای تو که بهترین هدیه خدا به من هستی  آرزوی بهترینها را دارم ....
27 آذر 1391

فعلا بای

پست شب یلدا را زودتر گذاشتم چون: چون دو روز بیشتر تا پایان اشتراک وایمکسمون نمونده و از آنجایی که ممکن فردا هم مثل دیروز اینترنت ضعیف باشه متصل نشه گفتم بگذار پست شب یلدا را رفته باشیم تو وب. از آنجایی که هنوز تصمیم نگرفتیم بازم اشتراک از ایرانسل میگیریم یا شرکت دیگه معلوم نیست که دوباره متصل بشم. فعلا مرخص میشیم تا اشتراکی دوباره خدا نگهدار و برای تو پسر عزیزم و دوستان همیشگی وبمون آرزوی یلدایی خوش و زمستانی پر برکت را خواستارم ...
27 آذر 1391

بیماری

عزیزم از سه شنبه شب یکباره تب کردی و چون دیر وقت بود  و دکتر رفته بود نبردمت دکتر. تبت نسبتا بالا بود و نمی خوابیدی و منم نگران ساعت 1:30 نیمه شب تو را بغل کردم و رفتیم پایین که پیش مامانی اینها باشیم. آخه بابات از صبح زود تا دیروقت سرکاره و شبها زود خوابش می بره و خوابش سنگین میشه. بنده خدا مامانی تا صبح بیدار بود.آخه شما همش می خواستی بغل مامانی باشی و تا مامانی میگذاشتت زمین بیدار میشدی.حسابی تب داشتی و تنت داغ داغ بود(البته من بهت استامینوفن داده بودم). صبح حدود 10 تبت کم شد تا عصر که می خواستم برم کلاس.انگار فهمیده بودی می خوام برم از بغلم تکون نمی خوردی ولی ناچارا باید می رفتم. لباسهات را حاضر کردم دادم مامانی تا ساعت...
27 آذر 1391

حالا نوبت مامانه

  عزیز دلم نوبتی هم که باشه انگار نوبت منه سرما بخورم؛ آخه امروز حالم خوش نیست. الحمدالله شما خیلی بهتری و فقط کمی سرفه می کنی. دیشب بابایی عباس مهمان خانه مان بود.آخه هوا سرد شده و دیروز برف می بارید و بابایی عباس هم کارش تهران و خانه کرج برای همین بابا بهش زنگیده بود که تو این هوا و ترافیک نرو و بیا خانه ما. بنده خدا تا از در آمد وایستاد و مرغ پاک کرد! ما همیشه مرغ پاک کرده می خریم ولی دیشب بابا مرغ خریده بود آن هم درسته و با پوست و داد به من و رفت دنبال بابایی عباس و منم نا وارد.............. کلی باهاش کلنجار رفتم تا پوستش را کندم و بابایی عباس که رسید لباسش را که عوض کرد آمد بهم گفت: مریم خانم کمک نمی خواهی؟ و منم از خد...
27 آذر 1391

این روزها

سلام عسلم از پنجشنبه بگم که بابا یه کاری براش پیش آمد و رفت کرج و بعد هم رفته بود خانه مامانی آذر و شب هم نیامد و ما هم خانه مامانی (طبقه پایین) ماندیم. به بابا گفتم که خوب می آمدی .دنبالمون!!!!!! که گفت نمی دانستم برنمیگردم و درضمن جمعه صبح می خواستم برگردم. ما هم پنجشنبه عصر شما انقدر بی تابی کردی که مامانی که با مامانی راهی خانه خاله شدیم( آخه بخاطر آلودگی هوا چند روز بود بیرون نرفته بودیم). جمعه نزدیکای ظهر هم بابا آمد و با هم خانه مامانی بودیم تا آخر شب. شنبه رفتیم حسن آباد برای سرهمیت که کاموا کم آورده بود که وای که چقدر شلوغ بود. با هر زحمتی بود پیداش کردیم. عصر هم که من کلاس داشتم. یکشنبه هم نشستم و اون یه ...
21 آذر 1391

پدر عزیزم

  پدرم ، تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند امروز ٢١ آذر تولد باباییه پدر عزیزم تولدت مبارک. انشالله تولد ١٢٠ سالگیت را با هم جشن بگیریم . یک دنیا دوستت دارم و عاشقانه می پرستمت پدر عزیزم باش وبا بودنت؛ باعث همیشه بودن من باش ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان ، ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان ای نام زیبایت همیشه اعتبارم، خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم . . . ...
21 آذر 1391